آروین گلمآروین گلم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

به دنیا آمدی تا دنیای من شوی...

و اما ماه آخر سال 94

سلام پسر ناز و دوست داشتنیه خودم ، سلام عزیز دلم مامان. آروینم، ماه اسفند برامون ماه متفاوتی بود. خرید عید و خونه تکونی خیلی سرمون رو شلوغ کرده بود. در اداره هم آخر سالی کلی کار داشتم. ولی با این حال اوقات خوبی رو با هم داشتیم. یک شب همگی با خانواده بابایی و خانواده من رفتیم جنگ ایرانیان نیشابور. گروه معروفی نبودن ولی برنامه هاشون واقعاً عالی بود و حسابی بهمون خوش گذشت و خندیدیم. تو و آرشیدای گلم و بهار جون ردیف اول که مخصوص بچه ها بود نشستین. برای یادگاری عکس گرفتم البته خیلی با کیفیت نشد. همکاریتون هم با گروه عالی بود. عصر جمعه ای هم که گذشت با هم رفتیم خونه بازی، بعد هم کافی شاپ و حسابی بهت خوش گذ...
27 اسفند 1394

آروین یعنی خنده و شادی

سلام پسر گل مامان، سلام شیرین عسل من، سلام و صد تا سلام شیطونک من. نفس مامان این روزا این قدر بدو بدو داریم و سرمون شلوغه که یک دفعه دیدم یک ماه گذشته و من در این یک ماه اصلاً ازت عکس نگرفتم تا در وبلاگت یادگاری بذارم. این بود که دست به کار شدم و کلی عکس در حین بازی ازت گرفتم. بازی هایی که تقریباً برنامه هر روزمونه. اینم عکس هایی که مامانی ازت گرفته عشق من: دوچرخه سواری توی خونه: این جا داشتیم بادکنک بازی می کردیم ، که بادکنک تصمیم گرفت همون بالا بمونه و پایین نیاد: اومدم ازت عکس بگیرم با این صحنه مواجه شدم: آخه بزرگ شدی...
13 اسفند 1394
1